فسنجون!

خوب، بعد از اینکه من یه دفعه زد به سرم که توی اون مسابقه شرکت کنم، به تمام کسایی که فکر می کردم می تونن کمکم کنن خبر دادم که دستور درست کردن فسنجون در اختیارم بذارن. آخه می خواستم بهترین و سریعترین حالت درست کردنش رو پیدا کنم. خیلی هم جوابهای متفاوت و جالبی گرفتم!!!! و داشتم روی اونها کار می کردم و تمرین می کردم. اما دیروز که عروسی دختر عموم بود ( و جای شما خالی، بسیار خوش گذشت) یه فسنجون خوردم که تا به حال مثل اش رو نخورده بودم و انقدر عالی بود که باورم نمی شد. و از شانس من این یه غذا رو مادر عروس ( یعنی زن عموم) خودش پخته بود و از بیرون نگرفته بودن!!!! من هم خیلی سریع رفتم پیشش و ماجرای مسابقه رو توضیح دادم و اون هم با خوشحالی تمام دستور فسنجونش رو بهم داد!‌  حالا الان که سانفرانسیسکو هستم و فردا هم اکثرا توی راه برگشت خواهم بود، ولی صبح دوشنبه باید اول از همه بکوبم برم مغازه ایرونی خرید کنم و بعد بقیه روز هی روز غذای مورد نظر که قراره پایه اش فسنجون باشه کار کنم. خلاصه این که تا ۳شنبه ساعت ۴ بعد از ظهر که باید برم سر کار، باید این غذا کامل شده باشه تا بتونم توی مسابقه شرکت کنم وگرنه دیگه وقت نمی کنم!!!!! 

نظرات 3 + ارسال نظر
mina دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ق.ظ

vasat koli doa mikonam dostam :D

گلمریم سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ق.ظ http://farzanegan73.blogfa.com

سلام. من از وبلاگ نادر به شما رسیدم و کلی با کارایی که میکنی حال میکنم. امیدوارم موفق باشی . شنیدم که مهندس کامپیوتر بودی و حالا داری آشپزی میخونی. منم مهندسی شیمی خوندم و در آرزوی کاری هستم که تو داری. از فرصتهات حسابی استفاده کن و لذت ببر.

داود یاراحمدی جمعه 16 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ب.ظ http://artna.blogfa.com/

هی غزل

یادت هست !؟

آب پایم را سنگ می زد!

من بودم و تو ...!

نارون

یادگار خالی دستان پدر.

من بودم تو ...!

مادر .

باد دستانی پراز آینه

که تو درابدیت آن موهایت را شانه می زدی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد