۳ حرکت مثبت

دیروز و امروز روزهای بسیار پرباری بودن. دیروز صبح رفتیم مغازه cingular ( موبایل فروشی) و نیم ساعت بعد با ۳ تا موبایل خارج شدیم  بعد از اون هم رفتیم دنبال ماشین و کلی ماشین متفاوت رو چک کردیم.

امروز صبح من رفتم امتحان رانندگی دادم و قبول شدم. یعنی من از ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز تصدیق دار شدم!  بعد از اون هم رفتیم فروشگاه تویوتا و حدود ۶ ساعت بعد با یک تویوتا ی نو برگشتیم خونه. خلاصه که این ۲ روز خیلی خوب بوده و تونستیم همه کارهامون رو بکنیم.

فردا قراره که روز استراحت باشه. من و علی که می خوایم از صبح بریم سینما! خوب آخه من الان ۴ روزه که می خوام برم Pirates رو ببینم و هنوز نشده! علی هم ۵ -۶ تایی فیلم رو از تهران لیست کرده بود که می خواد ببینه. حالا چقدر موفق می شه، نمی دونم...

خبر دیگه ای نیست، به جز اینکه ۲ تا عمو هام تصمیم گرفتن امشب کباب و ریحون برامون درست کنن، به سبک تهران  

دل همه تون بسووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووزه!!!!!

در تعقیب خونه!

امروز از صبح رفتیم دنبال پیدا کردن خونه، با بهتره بگم آپارتمان. بگذریم که هوا انقدر گرم بود که نمی شد بیشتر از ۳۰ ثانیه زیر آفتاب موند، آپارتمان ها هیچ کدوم اون چیزی که توی yahoo realestate گفته بود، نبودن! باز هم می رسیم به حرف کتی که «اینها همه معجزه دوربینه!» خلاصه که بعد از ۸ ساعت چرخیدن در خیابانهای Pasadena به نتیجه ای نرسیدیم. حالا باید ببینیم که فردا پسفردا چی می شه.

یک مورد دیگه که من باورم نمی شه که براتون از محمدرضا فروتن گفتم، ولی از Adrien Brody نگفتم که با همون پرواز ما از لندن رفت لوس آنجلس !!! انقدر هم سر به زیر بود که نگو. مثل بقیه با یک کوله پشتی رفت توی هواپیما و وقتی هم رسیدیم LA یک تاکسی گرفت و رفت! نه لیموزین و نه بادی گارد و نه هیچی. خیلی از این رفتارش خوشم اومد  ( اگر نمی دونین دارم در مورد کی صحبت می کنم، منظور همون هنرپیشه ای هست که برای فیلم the pianist اسکار گرفت )

دیگه خبری نیست، به جز اینکه هر بار از در خونه میام بیرون و باد می خوره توی موهام، یاد تمام دوستام میوفتم که مجبورن توی گرمای تهران روپوش بپوشن و روسری سر کنن. خدا بهتون صبر بده!!!

پرواز

آخی... چه قدر خواب دلچسبه!!!! بعد از ۲۴ ساعت پرواز بالاخره تونستم راحت بخوابم. آخه من توی هواپیما اصلا خوابم نمی بره!!!

خوب براتون از سفر بگم که بد نبود. هر چی خلبان Iran Air با تجربه بود و هم خیلی راحت پرواز کرد و هم خیلی راحت فرود اومد، خلبان Virgin Atlantic انگار دفعه اولش بود که پرواز می کرد!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی هر چی بود و نبود، ما رسیدیم دیگه... و اینجا موقع عبور از گمرک من و علی مجبور شدیم اون ۶تا چمدون سنگین رو ۲ بار بلند کنیم...

حالا براتون از جناب آقای « محمدرضا فروتن» بگم که با پرواز ساعت ۷:۳۰ داشتن تشریفشون رو می بردن پاریس! این آقا برای این که شناخته نشن، یک عینک آفتابی گنده زده بودن... توی فرودگاه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی آنچنان تابلو بود که خدا می دونه!!! من و صنم از خنده مرده بودیم  و جالب این بود که دیدیم چه قدر این موجود ریزه میزه هستش! توی فیلم هاش معلوم نبود...

دیگه خبری نیست. تا ببینم که امروز چطور می گذره.