-
پاسپورت
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 05:17
سلام یه مدتی بود که داشتم برنامه می ریختم که بیام ایران. یعنی الان بیام ایران، نه برای عید یا تابستون یا هر چیز دیگه. می خواستم الان که هوا سرد و برف میاد برم ایران. الان که کم کم هوا شروع می کنه به عوض شدن. الان که به فکر هیچ کس نمی رسه که من آب و هوای عالی اینجا رو ول کنم و برم ایران. و از همه مهم تر می خواستم الان...
-
من برگشتم
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 17:05
سلام ساعت 5 صبح و من 2-3 ساعتی هست که بیدارم. آخه در طول 3 ماه گذشته به عنوان "نانوا" توی یه هتل کار کردم و ساعت کارم 12 شب تا 9 صبح هست و خلاصه که شب و روزم کاملا بر عکسه! دیروز برای 11 برگشتم خونه و برای 2 خواب بودم. امروز تعطیلم و برای همینه که به جای اینکه الان در حال نون پختن باشم، اینجا نشستم و دارم...
-
IF
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 12:14
If by e.e. cummings If freckles were lovely, and day was night, And measles were nice and a lie warn't a lie, Life would be delight,-- But things couldn't go right For in such a sad plight I wouldn't be I. If earth was heaven and now was hence, And past was present, and false was true, There might be some sense But...
-
The Road Not Taken - Robert Frost
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 03:40
Two roads diverged in the yellow wood and sorry I could not travel both and be one traveler, long I stood and looked down one as far as I could to where it bent in the undergrowth Then took the other as just as fair and having perhaps the better claim because it was grassy and wanted wear though as for that the...
-
ماه آخر
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 00:44
سلام امروز اول فوریه است. یعنی این که ماه آخر کار من شروع شد. چی؟ چی شده؟ تعجب کردین؟ می دونم. تقریبا به هر کی میگم دارم کارم رو ترک می کنم همین عکس العمل رو نشون می ده. خوب پس از اول بگم. تقریبا 5 ماه پیش بود به این نتیجه رسیدم که دیگه نمی خوام اونجا کار کنم. با اینکه کارم رو دوست دارم، ولی بعد از 2-3 سال ممتد کار...
-
2000 تا 2011
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 23:02
سلام امروز 28 دسامبر سال 2010. چرا انقدر برام عجیبه که 2010 داره تموم می شه هنوز نمی دونم. شاید به خاطر اینکه رسیدن سال 2000 رو کاملا یادمه و تصور این که به این سرعت 11 سال از اون روز گذشت برام سخته... شما یادتونه شب سال 2000 کجا بودین؟ یازده سال... ولی انگار همین دیروز بود. همه جا صحبت از Y2K بود و اینکه دنیا قراره...
-
بنوییییییییییییییییییییس!!!!
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 23:39
سلام! هر روز صبح که از خواب بیدار می شم، اولین کاری که می کنم اینه که می رم توی اینترنت. اول facebook رو چک می کنم، بعد 2 تا سایت Manga که یه طرز عجیبی بهشون معتاد شدم، و بعد اینجا. وقتی تازه اینجا رو آپدیت کردم، با کلی خوشحالی این صفحه رو باز می کنم. اما وقتی زمان می گذره و می بینم که چیزی برای گفتن ندارم، یا اگر...
-
تابستون!
جمعه 25 تیرماه سال 1389 23:30
سلام حالم بهتره. خیلی بهتره. البته دلیل خاصی نداره. توی این 4 سال از این دوره های دلتنگی زیاد داشتم و با اونها کنار اومدم. این هم یکی دیگه از همون ها! بگذریم. تابستون دوباره شروع شده و هوا گرمه. در طول 1 ماه گذشته هر روز به سفر پارسال فکر می کردم و این که کجا بودم و در چه حالی. مثلا پارسال امروز توی هواپیما بودم در...
-
نمی خوام!
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 15:32
نمی خوام! من این حس رو نمی خوام! نمی خوام ساعت 4 صبح بیدار باشم و بی خودی توی اینترنت بچرخم. برم توی facebook و هی عکس های دوستهای قدیمی رو نگاه کنم. آخه که چی؟ که بعد یادم بیاد که چه روز های خوبی رو باهاشون گذروندم؟ که یادم بیاد که چفدر دلم براشون تنگ شده؟ نه ، نمی خوام. نمی خوام عکس های تهران رو نگاه کنم. که یادم...
-
2 روز تعطیلی
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 01:11
سلام این هفته بعد از مدت ها من 2 روز تعطیلم. البته قانونا در طول هفته های گذشته هم 2 روز تعطیلی داشتم، ولی هر دفعه یک برنامه ای بوده ک به خاطرش رفتم سر کار. مثلا The Breast Cancer Foundation Dinner، یا Haiti Charity Auction، و از این جور چیز ها... حالا این هفته 2 روز تعطیلیم مال خودمه و دارم سریع وسایلم رو جمع می کنم...
-
سال 2010
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 00:45
سلام! باورم نمی شه که این همه وقته اینجا هیچی ننوشتم! خجالت آوره! من شرمنده!!!!!!! خوب از کجا شروع کنم؟ -این که سرم با کار شلوغه که دیگه گفتن نداره. فقط همین قدر می گم که روزی 14 ساعت سر کار بودن برام عادی شده!!! -بالاخره بعد از تقریبا 4 سال زندگی توی los angeles شروع کردم از زیبایی ها و تفریح های شهر لذت بردن. این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 04:40
نظرتون در مورد ژاپن چیه؟ تازگی ها خیلی دارم به یه سفر اساسی به ژاپن فکر می کنم. بعد از سفر عالی و فراموش نشدنی تابستون به ایتالیا و فرانسه، می خوام یه جای کاملا متفاوت رو ببینم. البته حالا حالاها وفت سفر و گردش ندارم. رستوران مثل همیشه تمام وقت من رو گرفته و نمی ذاره که حتی 2 قدم تا Orange county برم و دوستهام رو...
-
برنامه
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 23:29
سلام پاییز شروع شده. و در نتیجه برنامه کاری ما 2 برابر شده. از الان تا ژانویه وقت استراحت وجود نداره... آخر این هفته LosAngeles Food & Wine Festival هست. ما از اول این هفته داریم برای اون 3 روز تهیه می بینیم. بعد از اون می رسیم به اکتبر که باید برای holloween تدارک ببینیم. بعد نوامبر می رسه و می شه وقت thanks...
-
اومدم!
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 01:02
سلام بیش از ۱ ماهه که از سفر برگشتم. عجب سفری بود. لحظه به لحظه اش فراموش نشدنی و عالی... ایران: بعد از ذوق و شوق اولیه که باعث می شد توی ماشین جیغ بکشم و بالا و پایین بپرم، درست مثل این بود که اصلا از ایران نرفتم. خیلی راحت بود برگشتن به زندگی. روپوش و روسری پوشیدن، از خیابون رد شدن، توی خیابون ولی عصر قدم زدن... حس...
-
چیزی نمونده!
دوشنبه 18 خردادماه سال 1388 22:33
سلام ۱ هفته بیشتر به شروع سفر نمونده. یعنی امروز ۳ شنبه هست و من ۳ شنبه ی دیگه پرواز دارم. همه ی برنامه ی های سفرم جور شده. بلیط هواپیما و قطار رو گرفتم. با دوستان تماس گرفتم و قراره که تا حد ممکن در مسیر سفر ببینمشون. فقط مونده که کوله پشتی ام رو ببندم و تلفن موبایلم رو در اروپا فعال کنم و تموم! این 1 ماه گذشته،...
-
سفر
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 00:40
سلام دفعه اولی که فکر سفر دنیا به سرم زد، ۱۸ سالم بود و نشسته بودم روی زمین اتاقم با ۵ تا کتاب کنکور و داشتم سعی می کردم درس بخونم. از اون موقع تا حالا خیلی در موردش فکر کردم. و به این نتیجه رسیدم که با این که خیلی خیلی دلم می خواد ۳ سال از زندگی مرخصی بگیرم و برم تمام دنیا رو ببینم، ولی متاسفانه زندگی این اجازه رو...
-
اسکار و عید
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1387 01:26
سلام رفتم اسکار. اون چند روز خیلی شلوغ و پر از هیجان بود. انقدر زیاد که وقتی همه اش تموم شد و شب برگشتم خونه، کاملا افسرده بودم... همه چیز از ۵شنبه شروع شد. شب ۵شنبه من نخوابیدم. چون بعد از این که ساعت ۱۲:۳۰ بعد از نصف شب از سر کار برگشتم خونه، فقط وقت داشتم که یه دوش بگیرم و لباسهام رو عوض کنم و بعد برم H&H تا...
-
یاس
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 12:25
همسایه ی من توی باغچه اش یه بوته ی یاس داره. شب ها که از سر کار بر می گردم و از کنار خونه اش رد می شم، هر دفعه چند ثانیه چشم هام رو می بندم و اون گل ها رو بو می کنم. و هر دفعه، هر دفعه، هر دفعه یاد شمال میافتم. یاد جنگ. یاد <<شهید ۴۸>>. یاد درخت های سیب. یاد اون ویلای کوچولوی ۲ خوابه که ۱۲ نفر توش زندگی می...
-
زندگی جدید!
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 05:58
سلام دیشب کلی اینجا مطلب نوشتم و بعد کامپیوترم قاطی کرد و همه اش پاک شد!!!!!!!!!!!!!! حالا دوباره باید تکرارش کنم ۱- الان بیش از ۱ ماهه که دارم توی آپارتمان جدید زندگی می کنم. با یکی از دوستام یه آپارتمان کوچولو گرفتیم و داریم توی west hollywood زندگ می کنیم. محله ی خیلی باحالیه. و با کارم ۱۰ دقیقه بیشتر فاصله نداره...
-
کریسمس
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 22:53
سلام و کریسمس مبارک! (هر دفعه می گم کریسمس مبارک، یاد اون کارتون اسکروج میافتم که تلویزیون ایران هر سال سر کریسمس نشون می داد!!! << اسکروج، ای خصیص!!>> ) امروز روز کریسمس هست و من توی خونه تنها! آخه مثل همیشه من باید می رفتم سر کار دیشب و در نتیجه نتونستم با بقیه برای تعطیلات برم SanFrancisco . ولی خوب به...
-
and life goes on
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 23:37
سلام چقدر وقته که اینجا رو آپدیت نکردم؟!؟!؟؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟ فکر کنم بتونین حدس یزنین که چقدر سرم شلوغ بوده... از کجا شروع کنم؟ Spago: کار مثل همیشه هستش. شلوغ و هیجان انگیز و پر از پستی و بلندی. دارم با تمام قدرت و وجودم سعی می کنم که همه چیز رو تجربه کنم و از همه جور تجربه ای درس بگیرم. اگر بدونین چند دفعه بعد از این...
-
Crash Course at Spago
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 21:09
سلام تا به حال این ضرب المثل چینی رو شنیدین : "Be careful what you wish for" ؟ من این رو خیلی شنیدم، ولی فکر می کنم چند ماه پیش یکی باید دوباره این رو بهم می گفت... من الان نزدیک به 5 ماهه که دارم توی Spago کار می کنم. کار سخته و شلوغ و پر از هیجان. و من با تمام وجودم تلاش کردم تا بهتر و بهتر بشم و بتونم...
-
ِBatman
جمعه 4 مردادماه سال 1387 03:50
سلام من و علی شب دو شنبه رفتیم سینما تا فیلم Dark Knight رو ببینیم. این فیلم تازه جمعه اکران شده بود و حتما تا الان شنیدین که رکورد فروش هفته ی اول رو شکونده. و باید بگم که من هیچ وقت دوشنبه شب، سالن سینما رو انقدر شلوغ ندیده بودم!!! برای سانس ساعت ۱۰:۳۰ شب ( سانس ۸:۳۰ و ۹:۳۰ هم داشته) مردم صف کشیده بودن... خلاصه که...
-
جواب
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 09:11
سلام من خیلی کم پیش میاد که چیزی بهم بر بخوره. از هر کدوم از دوستای نزدیکم بپرسین این موضوع رو می تونن تایید کنن. ولی این یکی خیلی بهم بر خورد. انقدر بد که یه مدت طول کشید تا بتونم جواب بدم. اول از همه بگم که مطالب این وبلاگ برای دوستانم نوشته می شه و نه کس دیگه. و با اینکه از این راه تونستم دوستای جدیدی پیدا کنم و...
-
June
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 06:58
سلام زندگی داره کم کم روال عادی پیدا می کنه. می دونم الان می گین که کی غیر عادی بود؟؟؟ پس بهتره که کامل توضیح بدم. علی از UCLA پذیرش گرفته و بعد از تموم شدن ترم تابستونیش توی PCC میره اونجا. صنم یه امتجان دیگه پزشکی اش رو داد و حالا فقط یکی دیگه مونده. من ۱۰ روز دیگه دوره ی ۳ ماهه آزمایشی کارم تموم می شه و ( اگر همه...
-
مهمونی
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 06:39
سلام ۱شنبه روز خیلی جالبی از آب در اومد. از ساعت ۷:۳۰ سر کار بودم و تا نزدیکهای ظهر داشتم تمیز کاری می کردم (آخه ۱شنبه ها روز تمیز کاری رستورانه). از ظهر به بعد رئیسم (یعنی Sherry Yard) اونجا بود و یه عالمه کار اضافه بهم داد. اولش شاکی شدم چون به اندازه کافی کار داشتم، ولی بعد از ۱ ساعت اومد و بهم گفت که چرا این همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 05:49
سلام خیلی وقته که نتونستم چیزی اینجا بنویسم. آخه خیلی سرم شلوغ بوده... کار خیلی سنگینه ولی با تمام سختی هاش و دور بودنش و صبح ها ۵:۳۰ بیدار شدن و اینها، باز هم خیلی لذت بخشه! دیروز اینجا روز مادر بود و ۳۵۰ نفر برای ناهار اومدن Spago. ما از ساعت ۷ صبح اونجا بودیم (یعنی من ۵ صبح بیدار شدم!!!!) و ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 21:53
بابام داره چمدوناش رو می بنده... چقدر این ۴۰ روز زود گذشت...
-
کار جدید
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 21:12
سلام این ۲-۳ هفته انقدر شلوغ و پر سر و صدا بودن که ... از Spago شروع می کنم: الان ۳ هفته است که اونجا کار کردم. هفته ی اول و دوم خیلی سخت بود. اصلا نمی دونستم که دارم چی کار می کنم و همه اش اشتباه می کردم... ولی بالاخره یاد گرفتم و این هفته ی گذشته که هفته ی سوم باشه، همه چیز به خوبی پیش رفت. ماجرا از این قراره که هر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 08:52
سلام حرف و خبر زیاد هست و من انقدر خسته که همین چند کلمه رو هم دارم به زور تایپ می کنم... بعدا می نویسم...