خاطره

you didn't have to do it

yes i did

why?

 because i love you

just remember who said it first

امروز بعد از ظهر وقتی خسته و کوفته از سر کار اومدم، روی مبل جلوی تلویزیون خوابم برد. وقتی چشمهام رو باز کردم این جملات رو شنیدم. تلویزیون داشت طبق معمول شنبه بعد از ظهر ها فیلم پخش می کرد. اما این فیلم هر فیلمی نبود، the cutting edge بود. این فیلم برای من خاطره بود. این ۵ تا جمله (که آخرین جملات فیلم بودن) رو من در ۹ سالگی حفظ بودم، بدون ابن که بفهمم کلماتش یعنی چی. من و صنم و دانا و پریناز و سارا و یاسی انقدر این فیلم رو دیده بودیم که می تونستیم از سر تا ته اش رو بازی کنیم. مامان می گه انقدر ما این فیلم رو نگاه کردیم که رویه ی کاست کنده شده بود!!! وقتی دوباره فیلم رو دیدم دوباره همون حس قدیمی رو پیدا کردم. اصلا فکر نکردم که چه فیلم الکی بود یا اینکه چقدر بچه و نفهم بودم که از این فیلم خوشم میومد ( دز طول سالهای گذشته چندین و چند بار این حس رو پیدا کردم!!!!) ولی این دفعه کاملا مثل قبلا باز هم ازش خوشم اومد. باز هم دلم می خواست برش گردونم از اول و دوباره نگاهش کنم. و از همه بیشتر دلم می خواست که دوباره با صنم و دانا و پریناز و سارا و یاسی بشینم فیلم رو ببینیم... چقدر بچگی دوران قشنگی بود.


امشب با ۵ تا از دوست های مدرسه ام که همه آمریکایی هستن رفتم بیرون. چون من باهاشون بودم به ابن نتیجه رسیدن که بهترین موقعیته برای این که برن برای اولین بار قلیون بکشن ( بله اینجا قلیون هم پیدا می شه و کلی هم الان اینجا گرفته!!!) خلاصه که رفتیم و یک قلیون سیب براشون سفارش دادم و خودم براشون چاقش کردم و دادم بهشون. کلی خوششون اومد. من هم که به سبک کاملا ایرانی یک چای هم باهاش گرفتم!!! بعد از اون هم رفتیم خونه یکی از همون آدم ها و اونجا بهشون یک عالمه عکس از تهران نشون دادم . باورشون نمی شد که تهران این شکلیه! متاسفانه کاملا همون تصور صحرا و شتر و چادر رو داشتن!!!! ولی کلی چشم هاشون رو باز کردم. و در عین حال کلی دلم برای تهران تنگ شد. کلی خاطرات خودم برام زنده شد. پیشنهاد می کنم حتما به این سایت سر بزنین و عکس ها رو ببینین. توی google پیداش کردم. واقعا عکس های خوبی هستن و خوشحالم که این ها رو پیدا کردن تا بهشون نشون بدم. وخصوصا از عکس برج آزادی خیلی خیلی خوششون اومد!!!

http://www.irandefence.net/showthread.php?t=32

 

من برگشتم

سلام

آقا جان، من شرمنده ی همه هستم. ببخشید که یک مدت گم شدم خبری ازم نبود. انقدر e-mail های مختلف گرفتم در این مورد که پدرم در اومد!!!! ولی به خدا درس داشتم. تازه چند وقته سر کار هم می رم و بیشتر از قبل گرفتارم! ولی خوب من قول دادم که همیشه اخبار رو بهتون بدم و سر قولم هستم!

این هفته همه اش امتحان بود. ۲شنبه امتحان کتبی داشتیم و ۳ و ۴ و ۵شنبه امتحان عملی آشپزی. فردا جواب ها رو می دن و می فهمم که خوب شده یا نه!

کار هم خوبه. کلی شلوغه! مردم رسما به این مغازه حمله می کنن! ساعت ۱۱ شب به زور از مغازه می اندازیمشون بیرون!!!!!! ولی به من خوش می گذره!!!

امروز رفتم سینما . از اون دفعه که در مورد سینما نوشتم تا امروز وقت نکرده بودم که برم سینما!!!!!! می دونین برای من که عادت داشتم هفته ای ۳ تا فیلم ببینم چقدر این مسئله سخته!!!! ولی خوب امروز بالاخره وقت پیدا کردم و رفتم ۲ تا فیلم دیدم. black daliha و the last kiss. من از جفتشون خوشم اومد. ولی اگر از خون و صحنه های خشن خوشتون نمیاد، پیشنهاد می کنم black daliha رو نبینین...

فعلا همین  

سلام

یک هفته دیگه هم گذشت. این ۲-۳ روز خیلی کار دارم. امشب باید برم یک رستوران برای کار، از طرف مدرسه. دارم می رم یک رستوران کوچولو ی ایتالیایی برای کار. فردا صبح باید برم برای روز اول سر کار در H&M. از ۸ صبح باید اونجا باشم و اصلا نمی دونم که تا کی باید اونجا بمونم. شب هم برای تولد دوستم قراره بریم بیرون. ۱شنبه هم به احتمال زیاد دوباره باید برم سر کار ( فردا برنامه ام مشخص می شه). به غیر از اون برای ۲ شنبه ۲ تا گزارش باید بنویسم و یک عالمه درس باید بخونم چون امتحان دارم. خلاصه که سرم شلوغه.

کلاس ها مثل قبل خوبه. این هفته که میاد، آخرین هفته درس هست و هفته بعدش همه امتحانه. برام دعا کنین. فعلا همین.