خانه عناوین مطالب تماس با من

وقایع الاتفاقیه فی الآمریکا !!!!

خاطرات

وقایع الاتفاقیه فی الآمریکا !!!!

خاطرات

پیوندها

  • سوگلی
  • نادر
  • سمیرا
  • مینا
  • یاسمن
  • Ty
  • زنستان
  • دلارام علی
  • آوار

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • پاسپورت
  • من برگشتم
  • IF
  • The Road Not Taken - Robert Frost
  • ماه آخر
  • 2000 تا 2011
  • بنوییییییییییییییییییییس!!!!
  • تابستون!
  • نمی خوام!
  • 2 روز تعطیلی
  • سال 2010
  • [ بدون عنوان ]
  • برنامه
  • اومدم!
  • چیزی نمونده!

بایگانی

  • بهمن 1390 1
  • دی 1390 1
  • شهریور 1390 1
  • تیر 1390 1
  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 1
  • آبان 1389 1
  • تیر 1389 1
  • فروردین 1389 1
  • بهمن 1388 2
  • آبان 1388 1
  • مهر 1388 1
  • شهریور 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 1
  • اسفند 1387 2
  • بهمن 1387 1
  • دی 1387 1
  • مهر 1387 1
  • مرداد 1387 2
  • تیر 1387 1
  • خرداد 1387 2
  • اردیبهشت 1387 1
  • فروردین 1387 5
  • اسفند 1386 3
  • بهمن 1386 3
  • دی 1386 6
  • آذر 1386 4
  • آبان 1386 3
  • مهر 1386 5
  • شهریور 1386 5
  • مرداد 1386 4
  • تیر 1386 6
  • خرداد 1386 3
  • اردیبهشت 1386 3
  • فروردین 1386 4
  • اسفند 1385 4
  • بهمن 1385 5
  • دی 1385 6
  • آذر 1385 3
  • آبان 1385 4
  • مهر 1385 4
  • شهریور 1385 5
  • مرداد 1385 8
  • تیر 1385 12

آمار : 170973 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • کار آموزی پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 20:46
    از اول این هفته دوره ی کارآموزی شروع شد. این دوره ۱۲ هفته هست و باید ۳۶۰ ساعت رو پر کنم وگرنه نمی تونم این دوره رو پاس کنم... به طور عادی پاس کردنش مشکلی نداره، ولی اگر مثل من به طور ناگهانی بری بگردی دنبال یک کار جدید چون از کار کنونیت راضی نیستی، مسئله فرق می کنه! فعلا دارم دنبال یه کار جدید می گردم و در عین حال...
  • مسابقه یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 23:33
    جمعه قبل از اینکه کلاس تموم بشه، یک نفر اومد سر کلاس و بهمون خبر داد که مرحله اول یه مسابقه بزرگ آشپزی در سپتامبر در مدرسه ی ما برگزار می شه و اگر هر کدوم از ما تصمیم بگیریم که توی مسابقه شرکت کنیم تمام مدرسه در اختیارمون خواهد بود و می تونیم بریم اونجا تمرین کنیم و ... قراره هر کی ببره ( منظورم تمام مراحل هستش )...
  • رستوران شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 23:34
    ۱ هفته دیگه هم از مدرسه گذشت. ۲ هفته مونده تا تموم بشه. ۲ هفته تا اینکه بتونم صبح ها بخوابم!!! امروز برای صبحانه با دوستهای H&M قرار داشتم. کلی خوش گذشت. بعدش هم ، بعد از مدتها، رفتم خرید. و از اونجا که ما آشپز ها رو هر جا ببری، حتما یه وسیله ای مربوط به آشپزی پیدا می کنیم که بخریم، من هم در طول خرید، رفتم مغازه ی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 21:40
    ۳ هفته دیگه مدرسه تموم می شه و دیگه کلاس نخواهم داشت. ولی همونطور که قبلا گفتم من نمی تونم مدرسه نرم! حالا دارم فکر می کن که دلم می خواد یه مدرک دیگه هم بگیرم. یه مدرک کاملا بی ربط! مثلا خبرنگاری! ۲ سال طول می کشه ولی باید جالب باشه. مخصوصا وقتی مدرسه سر کوچه هستش حالا البته باید ببینم که می تونم توی برنامه ام این رو...
  • و پایان داستان... دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 21:26
    بالاخره، بعد از ۸-۹ سال انتظار ( و برای کسایی که قبل تر از من شروع کردن، ۱۵-۱۶ سال) آخرین کتاب هری پاتر منتشر و شد و آخر داستان برملا شد. شب شنبه راس ساعت ۱۲ شروع کردن به فروش کتاب و من علی که از ۱۱ توی کتاب فروشی منتظر بودیم، ساعت ۱۲:۳۰ با ۲ تا نسخه اومدیم بیرون و رفتیم خونه. من دقیقا ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه شروع کردم به...
  • چند تا خبر کوچولو سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1386 09:25
    صنم آخر هفته میاد آمریکا. کتاب هری پاتر جمعه شب می رسه دستم. از فردا قراره برم سر کار جدید. ۱ ماه دیگه عروسی دختر عمومه. ۱ ماه بیشتر از مدرسه ام نمونده. هوای اینجا هیلی گرمه. امشب ساندویچ قارچ و فلفل دامه کبابی درست کردم با پنیر موتزرلا تازه. خیلی خوشمزه شد! الان دقیقا ۱ سال و ۵ روزه که من از ایران رفتم و اومدم...
  • دلارام علی پنج‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1386 05:09
    امروز از آوا یه ایمیل داشتم که باعث شد برای نیم ساعت خیره به مانیتور بمونم... متن ایمیل این بود: Man mamoolan say mikonam khodamo ghatiye masaele siyasi nakonam ke shayadam az nazare kheilia ghabele ghabool nabashe, vali khob har kasi baraye khodesh ye dalayeli dare, vali vaghti ke hokme delaramo too radio farda...
  • آخرین امتحان چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 07:31
    امروز آخرین امتحانم رو دادم. دیگه تموم شد. البته هنوز باید برم مدرسه و تا اواسط نوامبر مدرسه تموم نمی شه، ولی دیگه از این به بعد همه اش کار کردنه و هیچ امتحانی ندارم. و اگر این آخرین مدرک تحصیلی باشه که می گیرم ( یعنی اگر نرم یه مدرسه آشپزی پیشرفته تر برای یه مدرک بالاتر )یعنی دیگه هیچ امتحانی ندارم... حس عجیبیه. من...
  • New York جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 22:18
    سلام من دیروز برگشتم. سفر بسیار خوب و دلچسبی بود. کلی اونجا خیابون ها رو متر کردم. آخه برعکس اینجا که اگر ماشین نداشته باشی هیچ جا نمی تونی بری، اونجا ۷۰-۸۰٪ مردم ماشین ندارن و همه جا یا پیاده می رن یا با مترو. خلاصه بعد از مدت ها کلی راه رفتم!!!!! انقدر فضا و خیابون های نیویورک من رو یاد تهران می انداخت که نگو!!!! هم...
  • صبح زود! پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1386 17:17
    الان دارم از کامپیوتر مدرسه می نویسم. ساعت ۶:۳۰ صبحه و من هیچ کاری ندارم که بکنم و کلی حوصله ام سر رفته. آخه امروز روز یکی مونده به آخر ترم هست و شاگرد های کلاس مشغول امتحان دادن هستن. من به عنوان TA هیچ کاری ندارم که بکنم. فقط چون طبق قوانین من باید تا روز آخر اینجا باشم، نمی تونستم که نیام! امروز روز آخریه که می رم...
  • هفته آخر دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 04:37
    ۱ شنبه گذشته به رئیسم گفتم که یه کار جدید پیدا کردم و دیگه نمی رم سر کار. البته طبق قوانین از وقتی اعلام کنم که نمی یام، باید ۲ هفته برم سر کار. امروز ۱ هفته از اون ۲ هفته تموم شد. در عین حال که خیلی خوشحالم از این که دیگه مجبور نیستم روزی ۵۰۰ دست لباس تا کنم و توی اتاق پرو به مردم کمک کنم، ولی دلم می سوزه که دارم...
  • کار، کار، کار یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 20:40
    دارم دوباره دنبال کار می گردم. باید برای ۱ ماه دیگه توی یه رستورانی چیزی کار پیدا کنم وگر نه نمی تونم از مدرسه فارغ التحصیل بشم. خلاصه که دارم می گردم. آخه مشکل اینه که هر جایی که با کار کردن درش می شه تحربه ی بیشتری بدست آورد و حرفه ای تر شد ، جاهایی هستن که کار هاشون خیلی سخته!!!! مثلا هتل ها. توی هتل های درست و...
  • امان از این دلتنگی... پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 09:11
    الان ۲ هفته ای هست که اون عکس روی پس زمینه کامپیوترمه. همون عکسی که یک سری از بهترین دوستهای زندگیم رو با لبهای خندون و چشمهای درخشون نشون می ده (و یکیشون که می دونم مثل همیشه عکاس بوده!) عکس دسته جمعی ای که بعد از ۴ سال، برامون یه رسم شده. مهمونی تموم نمی شه مگر اینکه یه عکس دسته جمعی داشته باشیم... ولی می دونین چی...
  • شیرینی پزی/آشپزی چهارشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1386 01:58
    من این وسط گیر کردم! چی کار کنم که نمی تونم انتخاب کنم؟!؟!؟!؟! من هر دوشون رو به یه اندازه دوست دارم: هم آشپزی رو و هم شیرینی پزی رو!!!! از هفته ی پیش که برای یکی از معلم های شیرینی پزی TA شدم، همه اش این سوال توی مغزم می چرخه. برای همینه که دارم همه جور چیزی درست می کنم. آخه بعد از اینکه سر کلاس به معلم کمک می کنم...
  • شب بزرگ چهارشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1386 22:51
    اوایل هفته گذشته بود که دوستم Ty (تای)، بهم گفت که یه کاری پیدا کرده برای ۱ شب برای ۱ مهمونی شام بپزه و می خواست ببینه من می تونم برم کمکش یا نه چون دست تنها نمی تونه. من هم برنامه ی کار خودم رو چک کردم و دیدم که شنبه شب نباید برم سر کار و در نتیجه بهش گفتم که می رم. وقتی ازش پرسیدم که چه خبره؟ گفت که یه شام برای ۲۰...
  • آخرین هفته جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 21:44
    سلام این هفته آخرین هفته ی مدرسه هستش. در واقع آخرین هفته ی کلاس هام چون خود مدرسه که دست از سرم بر نمی داره به این آسونی ها!!!! هنوز تا اواخر تابستون باید برم مدرسه ولی دیگه کلاس ندارم... حس عجیبیه. دفعه های قبلی که مدرسه تموم می شد همیشه بعدش قرار بود یه دوره ی دیگه شروع بشه: بعد دبیرستان رفتم دانشگاه، بعد از...
  • insomnia سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 11:15
    به نظر شما چه دلیل منطقی وجود داره که من چند شبه که خوابم نمی بره؟!؟!؟ کسی که ۴:۳۰ صبح بیدار می شه و از ۶ صبح تا ۱۱ و بعضی روز ها تا ۲ سر کلاسه و بعد عصر رو هم می ره سر کار و وقتی بر می گرده از اونجا که خیلی عاشقه سریال های تلویزیونه تا ۱۱ شب داره سریال می بینه، چرا باید ۲ ساعت وسط خونه فدم بزنه و سر گیجه بگیره که...
  • مدرسه پنج‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1386 06:08
    سلام دوباره درس و مدرسه و کلاس ها شروع شد. این دیگه ترم آخریه که باید برم سر کلاس. بعد از این باید برم توی رستوران مدرسه کار کنم. دارن بهمون غذاهای بین المللی یاد می دن. از فرانسه شروع کردیم و الان از اسپانیا و مراکش و اتیوپی هم گذشتیمو فردا و پس فردا در المان و ایتالیا خواهیم بود. توی همین 10 روز چیز هایی سر کلاس...
  • تعطیلات جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 06:22
    امروز رفتم موهام رو کوتاه کردم. نه خیلی، تا سر شونه هام. و البته لایه لایه. دیگه داشت حسابی اذیتم می کرد! زیادی بلند شده بود و نمی تونستم زیر کلاه آشپزیم جاش بدم!!!! خلاصه که امروز بعد از ناهار پا شدم رفتم آرایشگاه. آرایشگرم مرد بود. و انقدر آدم باحالی بود که نگو و نپرس! کلی برام از زندگیش تعریف کرد. وقتی ۲۰ سالش بوده...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 22:46
    سلام این ترم هم بالاخره تموم شد. از اولش از این ترم خیلی خوشم نمی اومد. با اینکه طرز درست کردن سوشی رو یاد گرفتم حس می کنم این ترم اصلا مفید نبود. ولی به جاش ترم آینده قراره غذاهای بین المللی یادمون بدن. از این یکی خیلی خوشم میاد. می دونین که من عاشقه غذاهای چینی، ژاپنی، هندی، لبنانی و مکزیکی هستم. و این به غیر از...
  • سال نو چهارشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1386 04:15
    سلام سال نو مبارک! امیدوارم سال خوب و خوش و پر از سلامتی و موفقیت داشته باشین.
  • عید شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1385 23:29
    از اونجا که در مغز من عید بدون سوهان عسلی معنایی نداره، الان ۲ تا سطل سوهان عسلی توی یخچال ما نشسته که همه اش رو من درست کردم! انواع و اقسام متفاوت: بادوم، گردو، بادوم هندی، ... بعد به این نتیجه رسیدم که می شه این ماجرا رو به شیرینی های دیگه هم ادامه داد. ولی چون فر خرابه و تا قبل از عید هم درست نخواهد شد، هر چی درست...
  • Harry potter and the Deathly Hollows سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 05:14
    دیروز رفتم و برای گرفتن کتاب اخر Harry Potter ثبت نام کردم!!!! داشتم برای خودم توی خیابون قدم می زدم که دیدم جلوی کتاب فروشی مورد علاقه ام یه تابلو زدن که برای کتاب ثبت نام می کنن و من هم یه راست رفتم تو. نمی دونم چرا ۲ تا جلد هم رزرو کردم!!!! حالا وقتی ۲۱ جولای توی صف وایسم، اقلا می دونم که ۲ تا جلد از اون کتاب اون...
  • آنچه گذشت چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 11:45
    سلام اول: از همه می خوام از همه ی دوستانی که برام تبریک تولد فرستادن تشکر کنم. خیلی خیلی خوشحالم کردین و جواب دونه دونه تون رو حتما می دم. دوم: محسن ، اشکان و رامین . همینجا تولدتون رو تبریک می گم و ببخشید که به روزش براتون تبریک نفرستادم. سوم: رفتن به اسکار بهترین تجربه ی زندگیم بود. کاملا با اون چیزی که فکر می کردم...
  • هیجان! پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 01:35
    من الان کلی هیجان زده هستم! آخه الان ۳ تا ایمیل گرفتم که برای اون ۳ روزی که قراره برم برای اسکار کار کنم بهم اطلاعات داده بودن. اول اینکه جمعه باید زودتر برم و اونجا ازم عکس بگیرن و بهم کارت ورود بدن. بعد اینکه ۱ شنبه می ریم یه جای دیگه و برامون سرویس دارن که ببرنمون خود مراسم اسکار. تنها مشکل ماجرا اینه که گفتن بهتره...
  • ادامه... پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 00:30
    خوب در ادامه مطلب دیروز که فقط تونستم e-mail ای که برای فرستاده بودن رو بذارم و برم (باید می رفتم سر کار)،باید بگم که: بالاخره این ها ما رو برای اسکار قبول کردن و قرار شده که بریم با Wolfgang Puck کار کنیم. من قبلا ۲ دفعه با گروه این آدم کار کردم و خیلی باحال هستن. این ۳ روزی رو هم که قراره برام، ۲ روزش (جمعه و شنبه)...
  • اسکار چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 00:59
    Please be advised that you have been officially assigned to the following time slots at the Academy Awards Fri Feb 23 3pm-11pm Sat Feb 24 3pm- 11pm Sun Feb 25 12pm- end Tamika Tonge Student Employment Coordinator California School of Culinary Arts 521 Green Street . Pasadena, Ca من الان دارم از خوشحالی می ترکم!!!!!!
  • هیچی! یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 23:46
    سلام هنوز هیچ خبری از اسکار نیست. من هم سرم حسابی به درس و مدرسه مشغوله! این هفته امتحان هام هست و کلی کار دارم...
  • محتاج دعا!!!!!!!!! سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1385 01:26
    امروز برای شرکت در شام اسکار(Oscar) اسم نویسی کردم. دعا کنین که قبولم کنن...
  • بستنی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1385 05:53
    امروز بستنی درست کردم! بستنی نارگیل با کارامل! خیلییییییییییییییییییییییییییییییی خوشمزه شده بود. تازه باید بشقابی که درست کردم رو می دیدین! با یه بیسکوئیت خاصی که می شه شکلش داد یه کاسه ی پایه دار درست کردم و بستنی رو گذاشتم توش و دورش رو با سس تزئین کردم. استادم انقدر خوشش اومد که استاد اون یکی کلاس رو صدا کرد تا...
  • 132
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4
  • 5