الان دارم از کامپیوتر مدرسه می نویسم. ساعت ۶:۳۰ صبحه و من هیچ کاری ندارم که بکنم و کلی حوصله ام سر رفته. آخه امروز روز یکی مونده به آخر ترم هست و شاگرد های کلاس مشغول امتحان دادن هستن. من به عنوان TA هیچ کاری ندارم که بکنم. فقط چون طبق قوانین من باید تا روز آخر اینجا باشم، نمی تونستم که نیام!
امروز روز آخریه که می رم H&M. دیروز با یک سری از کسایی که امروز نمی دیدم خداحافظی کردم. کلی هم از همه عکس گرفتم! انقدر عکس های مسخره ای شدن که نگو!!!! آخه از هر کی عکس گرفتم یه کوه لباس توی دستش بوده!!!! امشب هم قراره به مناسبت روز آخر، با ۴ تا از دوستام برم بیرون.
فردا هم باید مثل امروز بیام مدرسه و هیچ کاری نکنم! بعدش باید سریع برم خونه و به کارهای سفرم برسم! دوباره بعد از ۶ ماه می خوام برم ناخن هام رو درست کنم! دفعه قبلی که ناخن هام رو درست کردم برای کریسمس بود!!!!!!!
Harry Potter & the Deathly Hallows کمتر از ۱ ماه دیگه در میاد!!!!!!!!!!!!
انقدر خوشحالم که نگوووووووووووووووووووووووووووووووو! دارم از زور هیجان می ترکم! دیگه این کتاب آخره. قراره که همه ی راز و رمز ها برملا بشه! بعد از ۸ سال! ۸ سال خیلی وقته که منتظر پایان یک داستان بمونی! پریشب رفتم توی اینترنت و یک سری در موردش تحقیق کردم. کلی نظریه و تئوری در مورد این که توی کتاب آخر قراره چی بشه توی سایت های مختلف پیدا کردم. ولی از همه بهتر یه نیم صفحه اطلاعات ۱۰۰٪ درست در مورد کتاب آخر بود که اینجا گذاشتم:
On this page you can find several points of information we know about Book 7. Each of these points have been confirmed by an official JK Rowling source.
همین دیگه.
۱ شنبه گذشته به رئیسم گفتم که یه کار جدید پیدا کردم و دیگه نمی رم سر کار. البته طبق قوانین از وقتی اعلام کنم که نمی یام، باید ۲ هفته برم سر کار. امروز ۱ هفته از اون ۲ هفته تموم شد. در عین حال که خیلی خوشحالم از این که دیگه مجبور نیستم روزی ۵۰۰ دست لباس تا کنم و توی اتاق پرو به مردم کمک کنم، ولی دلم می سوزه که دارم H&M رو ول می کنم. واقعا اونجا رو دوست دارم. مخصوصا آدم هایی که اونجا کار می کنن. باورم نمی شد که بتونم دوست های به این خوبی پیدا کنم. یکی شون که گفته می خواد برام مهمونی بده! خلاصه همه اش این چند رو ز دوربینم دنبالمه و دارم از دوست هام عکس یادگاری می گیرم!!!!
در مورد این که کار پیدا کردم هم، هنوز نمی تونم اطلاعات کامل بدم. بعدا همه چیز رو توضیح می دم...
هفته دیگه دارم ۵ روز می رم NewYork پیش دختر عموم. خیلی خوشحالم! آخه تا حالا نیویورک رو ندیدم. دختر عموم رو هم الان ۵ ماهه که ندیدم. می خوام حسابی خوش بگذرونم.
دارم دوباره دنبال کار می گردم. باید برای ۱ ماه دیگه توی یه رستورانی چیزی کار پیدا کنم وگر نه نمی تونم از مدرسه فارغ التحصیل بشم. خلاصه که دارم می گردم.
آخه مشکل اینه که هر جایی که با کار کردن درش می شه تحربه ی بیشتری بدست آورد و حرفه ای تر شد ، جاهایی هستن که کار هاشون خیلی سخته!!!! مثلا هتل ها. توی هتل های درست و حسابی چون هم چند تا رستوران متفاوت هست و هم کافه و هم بار و ... می شه توی همه ی این ها کار کرد و با همه جنبه های کار توی رستوران اشنا شد، ولی در عین حال ساعت های کاریش افتضاحه و حجم کاریش خیلی خیلی بالا...
حالا باید ببینم که چی می شه.
الان فقط ناراحت اینم که هر کاری بکنم باید کار الانم توی H&M رو ول کنم... ۹-۱۰ ماهه که اونجا کار کردم و تمام آدم هاش رو می شناسم و کار رو بلدم و خیلی ها اونجا روی من حساب می کنن. برای خودم کلی آدم مهمی هستم توی H&M. حالا باید همه این ها رو بذارم کنار و دوباره از صفر شروع کنم ...