دیگه بگم...

خوب، تموم شد. تعطیلات کریسمس و سال نو، سفر به Davis، اومدن شهاب، اومدن دانا، رفتن شهاب، و حالا فقط رفتن دانا مونده...

۲-۳ روزه که دارم دوباره دنبال کار می گردم و فکر کنم برای ۷-۸ تا رستوران resume فرستادم. باید ببینم که کسی جوابم رو می ده یا نه.

اینجا داره بارون میاد. و هوا سرده. البته می دونم که نسبت به سرما و برفی که توی تهران هست سرما و بارون اینجا چیزی نیست، ولی خوب سرده

این چند وقت دوستان واقعا سنگ تموم گداشتن و جواب e-mail های من رو دادن! خیلی خوشجال شدم که ازشون خبر گرفتم. 

یه عصر جمعه بارونی... توی خونه... مشغول کمک به مامان برای فردا... یه ناهار خانوادگی... حوصله ام سر رفته...      

۲۰۰۸

فقط یه جمله:

 

Happy New Year

مسافر

سلام

شهاب اومد! دیروز بعد از ۳ ساعت بالاخره گذاشتن که از فرودگاه بیاد بیرون!!! البته دلیل اینکه این همه طول کشید فقط این بود که به خاطر تعطیلات شلوغ بود و تعداد مسئولین فرودگاه کم! ولی بالاخره ساعت ۹:۴۵ اومد بیرون و ما نزدیک ۱۰:۳۰ رسیدیم خونه.

یه عالمه عکس جدید دیدم! و البته کارت بسیار بسیار خوبی که برام فرستاده بودین! مرسی! عالی بود

الان داریم میریم که شهاب رو برسونم خونه ی دایی! همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!