آخرین روز های تعطیل

فردا آخرین روز تعطیلات تابستونی من هستش. از ۲ شنبه کلاس هام شروع می شه. تمام شلوار هام رو خودم کوتاه کردم و تمام اون ۴۰۰ صفحه روخوندم. یک انشاء هم نوشتم. فکر کنم که دیگه آماده باشم.

فردا ظهر با یکی از دوستهای خیلی قدیمی ام قرار دارم. این دوستم رو فکر کنم از سال آخر دبستان تا حالا ندیدم! کلی ذوق کردم

خبر دیگه ای نیست...  

من برگشتم!!

سلام

دارم از کامپیوتر جدید و از خونه جدید می نویسم. هنوز اینجا کار زیاد داریم و هر روز یک سری خرید جدید داریم. ولی کم کم داریم جا می افتیم. دیگه امروز کامپیوتر هم رسید و سریع سر هم اش کردیم و از ساعت ۳ تا الان که ساعت ۷:۳۰ شبه، یک سره داشتیم توی اینترنت چرخ می زدیم!!!! واقعا نمی دونم اگر کامپیوتر و تلویزیون وجود نداشت من و مامان و علی چه جوری زندگی می کردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوشنبه مدرسه من شروع می شه. هنوز هیچی نشده درس دارم. شنبه رفتم برای مراسم معرفی. تمام وسایل و کتاب هام رو تحویل گرفتم. و البته برنامه هفته اول مدرسه رو هم دادن و دیدم که حدود ۴۰۰ صفحه درس باید بخونم و ۲ تا مقاله باید تحویل بدم. خلاصه کسایی که فکر کردن من رفتم دنبال این رشته تا از زیر درس خوندن در برم، اشتباه کردن!!  و البته باید یک کلاسور گنده درست کنم و تمام نت های سر کلاس و تمام انشا ها و مقاله هایی که نوشتم و تمام دستور های غذا رو توش نگه دارم. و باید تمیز و مرتب باشه چون نمره داره!

یک مورد دیگه این که تمام لباس هامون سفید هست و کلی برامون خط و نشون کشیدن که حتما باید لباس ها اتو کشیده و مرتب باشه و حق نداریم زیر کت آشپزی مون لباس رنگی بپوشیم. حتی جوراب هامون هم باید یکدست سفید باشه!!!!!!! خلاصه که امروز یک مدت طولانی داشتم ۵ دست کت و ۵ دست پیشبند و ۵ تا کلاه و ۵ تا دستمال گردن رو می شستم و اتو می کردم (قسمت شستن خوشبختانه گردن ماشین لباسشویی بود! ). شستن و اتو کردن شلوار ها رو گذاشتم برای فردا. آخه باید کوتاهشون هم بکنم. حق نداریم پاچه شلوار رو تا بزنیم!!!   تازه تمام لباس هام رو نگاه کردم و دیدم که من حتی یکدونه تی شرت یکدست سفید ندارم!!!!! باید خرید هم برم.

سرم شلوغه... 

اسباب کشی

امروز روز اسباب کشیه. داریم رسما می ریم خونه ی خودمون دیگه. و جالب اینه که هنوز نه تلویزیون داریم و نه کامپیوتر. حتی هنوز خط تلفنمون هم کار نمی کنه!!!!! ولی خوب می خوایم بریم اونجا. حالا ۲-۳ روز از تکنولوژی بی بهره باشیم، مگه چی میشه؟!؟! هنوز به اندازه کافی کار توی خونه داریم که در طول روز سرمون رو گرم کنه. شب رو هم یه کاری می کنیم دیگه...

خلاصه اینکه من نمی دونم دفعه بعدی که دسترسی به کامپیوتر داشته باشم کی خواهد بود. احتمالا ۱ هفته طول می کشه! تا اون موقع

 خداحافظ.