فسنجون!

خوب، بعد از اینکه من یه دفعه زد به سرم که توی اون مسابقه شرکت کنم، به تمام کسایی که فکر می کردم می تونن کمکم کنن خبر دادم که دستور درست کردن فسنجون در اختیارم بذارن. آخه می خواستم بهترین و سریعترین حالت درست کردنش رو پیدا کنم. خیلی هم جوابهای متفاوت و جالبی گرفتم!!!! و داشتم روی اونها کار می کردم و تمرین می کردم. اما دیروز که عروسی دختر عموم بود ( و جای شما خالی، بسیار خوش گذشت) یه فسنجون خوردم که تا به حال مثل اش رو نخورده بودم و انقدر عالی بود که باورم نمی شد. و از شانس من این یه غذا رو مادر عروس ( یعنی زن عموم) خودش پخته بود و از بیرون نگرفته بودن!!!! من هم خیلی سریع رفتم پیشش و ماجرای مسابقه رو توضیح دادم و اون هم با خوشحالی تمام دستور فسنجونش رو بهم داد!‌  حالا الان که سانفرانسیسکو هستم و فردا هم اکثرا توی راه برگشت خواهم بود، ولی صبح دوشنبه باید اول از همه بکوبم برم مغازه ایرونی خرید کنم و بعد بقیه روز هی روز غذای مورد نظر که قراره پایه اش فسنجون باشه کار کنم. خلاصه این که تا ۳شنبه ساعت ۴ بعد از ظهر که باید برم سر کار، باید این غذا کامل شده باشه تا بتونم توی مسابقه شرکت کنم وگرنه دیگه وقت نمی کنم!!!!! 

کار آموزی

از اول این هفته دوره ی کارآموزی شروع شد. این دوره ۱۲ هفته هست و باید ۳۶۰ ساعت رو پر کنم وگرنه نمی تونم این دوره رو پاس کنم... به طور عادی پاس کردنش مشکلی نداره، ولی اگر مثل من به طور ناگهانی بری بگردی دنبال یک کار جدید چون از کار کنونیت راضی نیستی، مسئله فرق می کنه! فعلا دارم دنبال یه کار جدید می گردم و در عین حال دارم سعی می کنم تا حد ممکن ساعت هام رو پر کنم که اگر این وسط ۱-۲ هفته بی کار موندم اقلا پاس کردن دوره ی کارآموزی به خطر نیافته!!!! 

تقریبا توی اون مسابقه شرکت کردم. یعنی رفتم با مسئولش صحبت کردم و اسمم رو برای مسابقه یادداشت کرد، ولی چون هنوز فرم های اصلی مسابقه به دستشون نرسیده، من هم هنوز رسما ثبت نام نکردم... Ty و Kevin هم با من اومدن برای مسابقه ثبت نام کردن. اینجوری هر کدوممون ببریم، بقیه امون هم خوشحال می شیم  و یه نکته دیگه این که من اشتباهی ۱ صفر اضافه گذاشتم و نوشتم جایزه مسابقه ۱۰۰٫۰۰۰ دلار هست، در حالی که جایزه ۱۰٫۰۰۰ دلاره. ببخشید